نهایت عنکبوتی (نقد و آنالیز Spider-Man)

به گزارش مجله دکوراسیون کاشیا، همگی ما کم و بیش با فیلم های ابرقهرمانی آشنایی داریم و در این چندین سال اخیر هم شاهد حضور پررنگ آن ها در سینما و تلویزیون بوده ایم؛ از اونجرزها بگیرید تا بتمن ها و … همه جزو غول های سینمایی این سال ها بوده اند و اکثرشان موفق گردیده اند حتی مردم عادی را هم به سینماها بکشند. با یک نگاه کلی و جامع به این سری فیلم ها به راحتی می توان متوجه شد که آثار ابرقهرمانی حالا در سینما به تکامل مناسبی رسیده اند و راه خودشان را پیدا نموده اند. به همین خاطر است که فیلم های این ژانر معمولا ساختار مشابهی دارند و از آنجایی که فعلا پرفروش هستند و مردم از آن ها لذت می برند، استودیوها هم نیازی به ایجاد تغییرات در استخوان بندی این فیلم ها ندارند. اما وضعیت این قهرمان ها در صنعت بازی به چه صورت است؟ آیا این شخصیت ها و این داستان ها توانسته اند به اندازه سینما در بازی های ویدیویی موفق باشند؟

نهایت عنکبوتی (نقد و آنالیز Spider-Man)

حقیقت این است که قدمت حضور بازی های ابرقهرمانی در صنعت بازی به چند دهه پیش برمی گردد. اما اگر بخواهیم از دوره کنسول های آتاری، سگا و … صرف نظر کنیم، شاید تعدادی بازی های خوبی که با محوریت ابرقهرمان ها ساخته گردیده اند به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. در این سال ها تنها مجموعه بتمن آرکام بوده که توانسته در حد بهترین بازی های نسل حساب گردد و تحولی عظیم در سبک خود ایجاد نمایند. به جز این مجموعه، همه آثاری که در این سال ها عرضه گردیده به یکسری کار سفارشی و بنجل محدود گردیده اند که حتی ارزش یکبار تجربه کردن را هم نداشتند. این روند انتشار بازی های بی کیفیت و بعضا فاجعه سبب شد تا یک دید منفی نسبت به بازی های ابرقهرمانی در صنعت بازی شکل بگیرد و به همین خاطر هم بوده که بعد از سری آرکام، بازی بزرگ و پرخرجی در این زمینه نداشته ایم. با تمام این صحبت ها، هم ما و هم شرکت های تولیدنماینده از پتانسیل ابرقهرمان ها آگاه هستیم و به خوبی می دانیم که اگر این مجموعه ها دست افراد کاردرست بیفتد، آثار خوبی از آن ها خواهند ساخت.

بازی اسپایدرمن (Marvels Spider-Man) نقش شروع نماینده دوره جدید بازی های ابرقهرمانی در صنعت بازی را دارد؛ دوره ای که می توان از آن با نام پسا آرکام یاد کرد! بعد از تجربه بیست و چند ساعته و 100 درصد کردن بازی با قاطعیت می توانم بگویم که اسپایدرمن یک اثر فوق العاده و سرگرم نماینده است. اثری که بیشتر پیامش این است که پتانسیل بازی های ابرقهرمانی را به مردم نشان دهد و بگوید که با همین کاراکترهای قدیمی و شناخته گردیده هم می توان یک دنیای فوق العاده و جذاب خلق کرد. البته همین اثر هم خالی از ضعف نیست و اگر بخواهیم کمی سخت گیری کنیم، ایرادهای کوچک و بزرگی می توان از آن بیرون بکشیم.

بهتر است پیش از اینکه ادامه مطلب را بخوانیم به این موضوع اشاره کنم که شخصا آشنایی زیادی با کمیک های اسپایدرمن و شخصیت های آن ندارم و هر چیزی که از این مجموعه می دانم، تنها به همان فیلم های هالیوودی این سری محدود می گردد. بنابراین سعی گردیده که در این آنالیز بیشتر مکانیک های گیم پلی آنالیز گردد و اسپایدرمن را فارق از سابقه کمیک هایش و به عنوان یک بازی نقد کنیم.

تارهای شگفت انگیز

اولین چیزی که به محض تجربه اسپایدرمن توجه شما را جلب می نماید، سیستم تار زدن و گشت و گذار در شهر است. این سیستم همواره یکی از چالش برانگیزترین مکانیک های گیم پلی برای این مجموعه بوده و به همین خاطر هم هست که فقط چند بازی این سری از این امکان برخوردار هستند! خوشبختانه اینسامنیاک گیمز توانسته این سیستم را به بهترین شکل ممکن پیاده سازی کند؛ در واقع اینطور می توان گفت که این مکانیک کاری با شما می نماید که ترجیح می دهید به جای استفاده از فست تراول، خودتان مسافت های زیاد را طی کنید. اینکه چرا این سیستم تا این حد خوب از کار درآمده، دلایل بسیار زیادی دارد، اما مهم ترین دلیل آن را می توان نرم بودن حرکات و انیمیشن های بازی دانست. هنگامی که به ساختمان تارها می زنید و حرکات نرم و روان کاراکتر را مشاهده می کنید، اول از هر چیز حسابی بهتان حال می دهد و دوست دارید این روند را ادامه دهید! بعد از مدتی متوجه می شوید که این سیستم چقدر راحت و ساده کار گذاشته گردیده است. اگر بازی های قبلی اسپایدرمن را تجربه نموده باشید، حتما به یاد دارید که تار زدن و حرکت در محیط به وسیله آن چقدر کاری سخت و طاقت فرسا بود. اما در اینجا همه چیز به آسان ترین شکل ممکن انجام می گیرد و کنترل ساده این بخش کاری نموده که در لحظه بتوانید به راحتی مسیر خود را تغییر دهید و به هر جایی که می خواهید بروید. در کنار تمام این موارد، مهم ترین دلیلی که من را به استفاده از این بخش ترغیب می کرد، فضای شهر منهتن بود. تنها دیدن ساختمان ها بلند، خیابان های شلوغ و نورپردازی فوق العاده بازی (خصوصا در شب) کافی است تا بخواهید ساعت ها همینطور تار بزنید و بی هدف در فضای شهر بگردید.

ردپای آرکام

سیستم مبارزات بازی اسپایدرمن دقیقا مشابه سری بتمن آرکام کار گردیده است؛ یعنی با فشردن یک دکمه به دشمنان ضربه می زنید و قبل از حمله ور شدن دشمن یک نشانه بالای سر کاراکتر بازی می آید که اگر سریع عمل کنید، می توانید جاخالی دهید. هسته اصلی مبارزات بازی از همین دو کار ساده تشکیل گردیده، اما در عین حال می توانید از امکانات دیگری هم استفاده کنید؛ به عنوان مثال در این مواقع قادر هستید از گجت های اسپایدرمن استفاده کنید یا اینکه وسایل محیط را به سمت دشمنان پرتاب کنید. با اینکه شخصا از سیستم مبارزات بازی به شدت لذت بردم و آن را تقریبا بی نقص می دانم، اما باید اعتراف کنم که بازی حداقل در این بخش هیچ چیز جدیدی به مخاطب خود ارائه نمی نماید و همه چیزش را مدیون سری آرکام است. البته این اصلا یک نکته منفی نیست و نمی توان از آن به عنوان یک ایراد یاد کرد، چرا که الگوبرداری از یک اثر به هیچ وجه یک عیب نیست و در این سال ها آثار زیادی داشته ایم که از مکانیک مشابهی بهره برده اند.

نکته دیگری که در این بخش نظرم را جلب کرد، تنوع مبارزات بود. در اواسط بازی متوجه شدم که دیگری هیچ اشتیاقی برای مبارزه با دشمنان ندارم و روند همه نبردها شکل و شمایل مشابهی به خود گرفته اند. اینکه چرا چنین تجربه ای در عین بازی بهم دست داد، از نظر من سه دلیل مهم دارد. اولین دلیل این است که مبارزه با دشمنان (روی درجه سختی متوسط) بسیار آسان است و اساسا هیچ چالشی ندارد. متاسفانه این موضوع در مبارزه با غولآخرها هم به چشم می خورد و هیچکدام از آن ها حداقل از نظر سختی نکته قابل توجهی ندارند. دومین دلیل به عدم تنوع دشمنان ارتباط دارد. وقتی از تنوع دشمنان صحبت می کنم، منظورم تنها تنوع از لحاظ ظاهری و لباس ها نیست و موضوعی که در اینجا اهمیت بیشتری دارد، استراتژی هایی است که برای شکست دادن آن ها به کار می برید. تنوعی که شما را مجبور کند از تمام گجت ها و امکاناتی که در اختیارتان قرار گرفته است، برای شکست دشمنان استفاده کنید. به طور خلاصه، اسپایدرمن در این بخش به اندازه کافی خوب کار ننموده. به شخصه انتظار داشتم مبارزه با غولآخرها حداقل ما را مجبور کند تا شیوه مبارزه خود را تغییر دهیم و قبل از هر اقدامی، راه های مختلف و نحوه مبارزه با آن ها را بسنجیم. بخشی زیادی از این ایراد باز هم به آسان بودن مبارزات برمی گردد.

و اما آخرین و سومین دلیلی که ممکن است سبب تکراری شدن مبارزات گردد، خود شما هستید! همانطور که در بالاتر گفتم، در اواسط بازی احساس کردم مبارزات آن تب و تاب ابتدای راه را ندارد و دارد به سمت تکراری و خسته نماینده شدن پیش می رود. در یک لحظه متوجه شدم مقصر بخشی از این اتفاق، خودم بوده ام. موضوعی که من را از جنگیدن با دشمنان فراری می داد این بود که در هر مبارزه دائما از یک استراتژی برای غلبه بر دشمنان استفاده می کردم و کل کاری که می کردم این بود که اول دست و پای فرد مقابلم را با تارها می بستم و بعد مشت و لگد به سمت آن ها روانه می کردم! این وسط اگر می خواستم خیلی تنوع دهم، یکی از وسایل محیط را به سمت آن ها پرت می کردم یا نوع تار خودم را تغییر می دادم. وقتی متوجه این موضوع شدم، سعی کردم از تمام مکانیک های گیم پلی استفاده کنم و خودم آگاهانه یک تنوع جزئی به این قسمت ببخشم. پس اگر تجربه مشابهی مثل من داشتید، سعی کنید از تمام گجت ها استفاده کنید و سبک بازی تان را تغییر دهید!

در جمع بندی بخش مبارزات باید بگویم که این قسمت با تمام مواردی که گفته شد، واقعا فوق العاده است. مخصوصا وقتی گجت های مختلف به دست تان می رسد، آنوقت است که طعم واقعی سرگرمی را می چشید.

همگی به خوبی می دانیم که بازی های دنیا باز در این سه چهار سال اخیر حسابی محبوب گردیده اند و بیشتر سازندگان آثار دنیا باز را به آثار خطی ترجیح می دهند و دیگر کمتر به سمت ساخت بازی به همان روش سنتی و قدیمی می روند. اما ایرادی که در ساخته های این استودیوها به شدت جلب توجه می نماید این است که اکثر آن ها می توانند نقشه بزرگ و پرجزییاتی طراحی نمایند، ولی از آن طرف نمی دانند که این نقشه بزرگ را چگونه پر نمایند و چه محتوایی در آن قرار دهند. در واقع چالش اصلی تیم سازنده برای ساخت یک بازی دنیا باز به همین موضوع ربط دارد. در یک نگاه کلی، بازی اسپایدرمن تا حدی توانسته در این بخش موفق عمل کند. ایده اینسامنیاک گیمز برای حل مسئله این قسمت – همانند دیگر سازندگان – استفاده از ماموریت های فرعی و آیتم های جمع کردنی (Collectible) بوده است؛ با این تفاوت که این بار سازندگان کمیت و کیفیت دقیقا در یک سطح قرار دارند. یکی از چیزهای موردعلاقه ام درباره بازی این است که نقشه آن، دقیقا متناسب با محتوای آن طراحی گردیده و طراحان نیامده اند صرفا یک فضای به شدت بزرگ و خالی از محتوا را جلوی بازی کنان بگذارند. از حیث کمیت اگر بخواهیم این دو مورد را آنالیز کنیم باید گفت که در کل بازی کلا 12 عدد ماموریت فرعی وجود دارد و تعداد آیتم های جمع کردنی هم نه آنقدر زیاد است که بیخیالشان شوید و نه آنقدر کم که بتوانید در یکی دو ساعت کلشان را جمع کنید.

اگر از نظر کیفیتی بخواهیم این دو را زیر ذره بین ببریم، متوجه لغزش سازندگان می شویم. در وهله اول این را بگویم که آیتم های جمع کردنی یکسری وسیله بیخود نیستند و با جمع کردن آن ها قادر هستید تا اطلاعاتی را از داستان و گذشته شخصیت ها به دست بیاورید. اگر مثل من عاشق جمع کردن اینجور چیزها هستید، باید بدانید که اسپایدرمن به خوبی توانسته این قسمت را پیاده سازی کنید؛ در حدی که بعضی اوقات بیخیال مراحل اصلی می شوید و به سراغ گشت و گذار در شهر و جمع کردن این آیتم ها می روید. اما در سمتی دیگر ماموریت های فرعی قرار دارند؛ ماموریت هایی که می توان ازشان به عنوان ضعف اصلی بازی نام برد و آن ها را در بالای لیست نکات منفی این اثر قرار داد! ایراد اصلی این مراحل این است که بیشتر از اینکه یک داستان فرعی عمیق یا کاراکترهای جدید را به نمایش بگذارند، نقش دست گرمی برای بازی کن دارند و بسیار سطحی هستند. به همین دلیل تقریبا تمامی آن ها به سرعت به خاتمه می رسند و خیلی زود هم فراموششان می کنید.

یک قهرمان بزرگ، چند قهرمان کوچک

داستان بازی اسپایدرمن دو ویژگی بارز دارد؛ اول اینکه ماجرای آن ارتباطی به فیلم ها و کمیک ها ندارد و با یک قصه کاملا جدید روبه رو هستیم. البته کاراکترهای قدیمی این سری همچنان در خلال داستان حضور دارند. ویژگی دوم هم این است که ما دقیقا در نقطه وسط ماجرا وارد بازی می شویم. یعنی داستان چندین سال بعد از تولد کاراکتر اسپایدرمن شروع می گردد و حالا همه مردم نیویورک و خلافکارها با او آشنایی دارند. به همین خاطر هم در بازی اشاره خاصی به گذشته کاراکترها، نقش آن ها در داستان و … نمی گردد. در واقع اینطور می توان گفت که نویسنده فرض خود را بر این گذاشته که مخاطب، یک آشنایی نسبی با دنیای کلی اسپایدرمن و سرگذشت کاراکترها دارد. پس اگر تا به حال اسم اسپایدرمن به گوشتان نخورده یا هیچ فیلمی از آن ندیده اید، ممکن است در اوایل کار با شخصیت هایی مثل مری جین، اتو اکتاویوس و … ارتباط برقرار نکنید و نقششان در داستان را متوجه نشوید.

اینکه چرا داستان از وسط کار شروع می گردد، به نظر من دلایل زیادی دارد. اولین نکته ای که به وضوح می توان متوجه شد این است که نویسنده با این تصمیم، کار خود را تا حد زیادی راحت نموده است. یعنی هنگامی که یک نویسنده داستان را از وسط ماجرا شروع می نماید، دیگر نیازی نیست تا روابط کاراکترها و گذشته شان را از اولین روز به نمایش بگذارید و درک این موارد را به خود بازی کن واگذار می نماید و خود اوست که وظیفه دارد با توجه به صحبت ها، نوشته ها و … با عقبه کاراکترها آشنا گردد.

اما اگر بخواهیم از جنبه مثبت به این قضیه نگاه کنیم باید گفت که این تصمیم سبب گردیده تا دیگر مقدمه های تکراری و خسته نماینده را نبینیم و مستقیم وارد جریان اصلی داستان شویم. شاید این کار برای افراد تازه کار خوشایند نباشد، اما برای طرفداران دوآتیشه اسپایدرمن قطعا حرکت خوبی بوده است باعث گردیده تا بازی روند سریع تری به خود بگیرد.

همانطور که پیش از انتشار بازی گفته گردیده بود، بازی کنان در بخش هایی از داستان کنترل پیتر پارکر و مری جین را به دست می گیرند. هنگامی که این خبر اعلام شد، امیدوار بودم که این کار باعث نگردد تا داستان اوج و فرودهای زیادی داشته باشد. در اصل وقتی متوجه این موضوع شدم، دائما بازی AssassinS Creed و زمان حال آن به یادم می آمد؛ سکانس هایی که اینقدر خسته نماینده و حوصله سربر بودند که فقط می خواستیم زودتر تمام شوند تا بتوانیم دوباره در نقش کاراکتر اصلی بازی قرار بگیریم. اما پس از تجربه بازی با اطمینان می توانم بگویم که این قسمت ها به همان اندازه ای که در نقش اسپایدرمن هستیم، جذاب و درگیرنماینده هستند!

حقیقتا یکی از مواردی که نویسنده را به خاطرش تحسین می کنم، شجاعت او در این قسمت ها بوده است. یعنی بعضی مواقع می گردد که در اوج هیجان داستانی قرار دارید و منتظرید تا خاتمه هدف اصلی تان را ببینید، اما در همین لحظه شما در نقش پیتر پارکر یا مری جین قرار می گیرید و انگار کلا وارد دنیای جدیدی می شوید. جالب است بدانید که این سکانس ها باعث نگردیده تا داستان از ساخت و پرداخت خودش بیفتد و می تواند روند خود را حفظ کند. با اینکه در اواخر بازی تعداد این صحنه ها به طرز قابل توجهی بیشتر می گردد، اما از آنجایی که کوتاه هستند بازی ریتم خود را حفظ می نماید و لطمه ای به تجربه کلی اثر وارد نمی گردد.

به زیبایی نیویورک

پیش از فرا رسیدن روز عرضه، بعضی رسانه ها ادعا کردند که گرافیک بازی نسبت به تریلرهای اولیه افت محسوسی داشته است و دیگر شاهد آن جزئیات عمیق نیستیم. با اینکه شخصا بازی را روی پلی استیشن4 معمولی تجربه کردم، اما به طور خلاصه می توانم بگویم که اسپایدرمن از لحاظ گرافیکی کاملا مخاطب خود را راضی می نماید و ضعف بصری خاصی در آن دیده نمی گردد. برای من همین که بتوانم آسمان خراش های نیویورک را ببینم و در بین آن ها تار بزنم و تاب بخورم، کافی است! البته لازم به ذکر است که قطعا نمی توان گرافیک اسپایدرمن را جزو بهترین های تاریخ پلی استیشن4 به حساب آورد.

بازی از لحاظ فریم هیچ مسئله ای ندارد و در تمام لحظاتش بسیار روان اجرا می گردد. در طول مدتی که مشغول تجربه بازی بودم، با وجود آن همه افکت مختلف حتی یک بار هم متوجه کاهش فریم یا هر چیزی شبیه آن نشدم.

با این حال، ممکن است نورپردازی بازی در روشنایی روز کمی توی ذوق بزند؛ مخصوصا وقتی به انعکاس نور آفتاب روی آسفالت خیابان ها توجه می کنید، این مورد بیشتر به چشم می آید. در مابقی موارد، اسپایدرمن از لحاظ بصری هیچگونه مسئله ای ندارد و می تواند استاندارهای روز را به راحتی به بازی کن خود ارائه دهد.

اگر بخواهیم نگاهی به جنبه فنی و تکنیکی بازی داشته باشیم، باز هم یکسری ایرادها به چشممان می خورد و این بار ممکن این عوامل روی تجربه شما اثر بگذارد. از باگ های عجیب و غریب و خنده دار که فاکتور بگیریم، متاسفانه مواقعی پیش می آید که مجبور می شوید به آخرین چک پوینت برگردید و مراحل را از کمی قبل تر شروع کنید؛ به عنوان مثال، یکی از نمونه هایی که شخصا با آن برخورد داشتم مربوط به مبارزه با یکی از غولآخرها می شد. وقتی وارد صحنه نبرد شدم، همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه فهمیدم بیشتر از نیم ساعت است که دارم با این کاراکتر می جنگم ولی انگار هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد و این جنگ همچنان ادامه دارد. از آنجایی که پیش از این با نمونه های مشابهی برخورد داشتم، به آخرین چک پوینت برگشتم و مبارزه را از ابتدا شروع کردم. در کمال تعجب این بار در عرض پنج دقیقه دشمنم را شکست دادم و به مرحله بعدی رفتم. جدای از این، در برخی موارد دیگر هم اشکالات یکسانی دیدم.

Spider-Man دقیقا همان چیزی است که طرفداران این کاراکتر سال ها منتظر آن بوده اند. حالا دیگر می توانیم بگوییم که بالاخره اثری منتشر شد که بتواند پتانسیل های واقعی این شخصیت را به نمایش بگذارد و استانداردهای جدیدی برای بازی های این مجموعه تعریف کند. با اینکه بازی اسپایدرمن بهتری اثری بود که در تابستان تجربه کردم، اما باید اعتراف کنم که خالی از ایراد نیست. سیستم مبارزات لذت بخش است، سیستم تار زدن و گشت و گذار در شهر بهترین چیزی است که تا به حال در یک بازی اسپایدرمن دیده ایم و قصه بازی به عنوان یک اثر ابرقهرمانی بسیار خوب کار گردیده و هیچ کاراکتر اضافی و اعصاب خردکنی در طول بازی حضور ندارد. این ها از بزرگ ترین و برجسته ترین نکات مثبت بازی به شمار می روند که قطعا همه آن چیزی هستند که یک طرفدار اسپایدرمن می خواهد آن را تجربه کند.

مجموعه تمام این نکات مثبت باعث گردیده تا بتوانیم Spider-Man را به عنوان بهترین بازی ساخته گردیده بر اساس این کاراکتر انتخاب کنیم. با این حال، اگر قرار باشد قسمت جدید یا دنباله ای برای آن عرضه گردد، شخصا انتظار زیادی از آن خواهم داشت و دوست دارم تا اثر بعدی این مجموعه تاثیر به مراتب بیشتری روی تمام بازی های ابرقهرمانانه بگذارد.

نام بازی: Marvels Spider-Manتهیه نماینده: Sony Interactive Entertainmentسازنده: Insomniac Gamesسبک: اکشن ماجراجوییپلتفرم: PS4امتیاز: 4.5/5

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 25 دی 1397 بروزرسانی: 5 مهر 1399 گردآورنده: kashia.ir شناسه مطلب: 49

به "نهایت عنکبوتی (نقد و آنالیز Spider-Man)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نهایت عنکبوتی (نقد و آنالیز Spider-Man)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید